RSS

Sad but true!!!

كاملترين انقلاب انقلابى است كه در آن آخرين پادشاه با روده هاى آخرين كشيش بدار
آويخته شود... آناتول فرانس

Happy birthday to me!


چهار روز بیشتر به بیست و چهارمین روز تولدم باقی نمونده. انقدر درگیر زندگی روتین شدم که می خوام یه کم براتون روتین بنویسم که حداقل به زندگیم بیاد! امسال اگه خدا(ی فرضی) بخواد سال آخر دانشگاه هم هست، پس رنگ و لعاب زندگی روتین من شاید کمی بعد از خرداد تغییر بکنه. ارشد که بعیده قبول بشم. پس بعد از خرداد باید رفت و آمد هام به دانشگاه از لیست زندگی روتینم حذف بشه و خونه نشینی جانشین اون می شه -قید تدریس تو هر آموزشگاهی و برای هر کس و ناکسی رو زدم- بازم اگه خدا(ی فرضی) اجازه بدن! یه سری تغییرات هم به لطف دوستان بر جسم و روحم ظاهر شده که می شه چسبوند به بیست و چهار ساله شدن و روتین بودن و برای مدتی سرپوش روش گذاشت، از این تغییرات می تونم به سفید شدن موهام، تپش قلب، سردردهای عجیب و غریب، حالت تهوع های بی وقت، چشمان گریان وغیره اشاره کنم! البته از چند سری فاکتور گرفتم چون ممکنه به جد از جمله دلایل کهولت سن باشه! ترجمه هام همه آبکی شدن و بدرد تعریف و تمجید استادها و نمره گرفتن می خورن، نه به عنوان خلق یه اثر موندگار و بدر بخور! والدین هم ازم راضی نیستن! حداقل اینطور نشون می دن! از موبایل به دست گرفتنم، کتاب به دست گرفتنم، خوراکی به دست گرفتنم، و خیلی از این بدست گرفتن ها خسته شدن! حالا جالب اینجاست که با این وضعیت فکری و شغلی و احساسی و... کسی رو هم بدنبال دارم! همه اساسی از دست من اسیر شدن. جالب تر اینجاست که این خدا(ی فرضی) عمر آدمهای مثل من رو به اندازه ی عمر حضرت نوح طولانی می کنه! کلا" هر چی بخوای، اون نمی شه! اگه از این خدا بخوای، نمی ده! نمی خوای، می ده! مثلا" پولت از پارو بالا می ره و بچه بخوای، نمی ده! فقیری و دردمند و هفتصد تا بچه داری، بازم می ده! حالا چرا این مثال و زدم؟ آخه به گمانم این خدای شما، در مورد عزرائیل و بچه به یک صورت عمل می کنه! کلا" همه چی داره برام رنگ می بازه. نمی فهمم مهربونم یا احمق فرض می شم. احترام می ذارم به کسی باید بهم بذارن یعنی؟ الان که بیست و چهار سالم شده زشته اگه قهر کنم؟ حالا که تا این سن ازدواج نکردم، اگه کار خونه نکنم یعنی سر بارم؟ از اینکه زیر بار حرف زور نمی رم کله شقم یا منطقی؟ چرا همش پول کم میارم، ولخرجم یا فقیرم؟ اگه سریال مسافران رو می بینم و دوس دارم، جلفم یا فیلسوف؟ اگه هدایت و نیچه رو دوس دارم یعنی حتما با خود کشی می میرم؟ اگه الان هی مثل دیوونه ها هی موبایلمو نگاه می کنم تا اونی که باید ازش خبری بشه و نمی شه، یعنی عاشقم؟ خیلی از این سوال های مزخرف و روتین تو سرم جا خشک کرده. برای هیچکدام هم جوابی ندارم. خیلی برام سخته. هر چقدر سعی می کنم می بینم نمی تونم این جمله ای رو که تو ذهنمه بنویسم. اما خب هنوز زنده ام و دارم واسه زنده موندنم نفس می کشم. پس می گم. تولدت مبارک زینب. زندگی جالبت رو به لطف خدا(ی فرضی) تا هزارو پونصد سال دیگه ادامه بده و غمت نباشه!

فرهنگنامه ی سبز

تهی شدن کلمات از معنای آن، موضوعی است که چه به جد و چه به شوخی مورد توجه قرار گرفته است. در شکل شوخی آن، عبیدزاکانی در واژه نامه طنز خود، به نام " رساله تعریفات" در قرن هشتم هجری قمری و آمبروز پیرس در " دائره المعارف شیطان" در قرن نوزدهم به معنی کردن واژه ها پرداخته اند. وقتی در روزنامه " جامعه" کار می کردم، به نظرم رسید که می توانم به معنی کردن واژه هایی بپردازم که فرهنگ جدید انقلابی آنها را از معنی تهی کرده بود. وقتی می گفتند " لیبرال" منظورشان کراواتی بود و وقتی می گفتند " ومانیست"، منظورشان بی ناموس بود. وقتی می گفتند " پابرهنگان"، منظورشان کسانی بود که به نماز جمعه می آمدند، حتی اگر میلیونر بودند و وقتی می گفتند " مرفه بی درد" منظورشان کسانی بود که در رژیم گذشته در سطوح بالای مدیریت و زندگی اجتماعی قرار داشتند، حتی اگر امروز آنان در فقر شدید زندگی می کردند. نوشتن واژه نامه را بشوخی آغاز کردم، در حقیقت یک روز سردبیر از من خواست مطالبی بنویسم که اگر دیر به روزنامه آمدم یا طنزم نمی آمد، از آنها به عنوان رزرو استفاده کند، من هم مطلبی نوشتم تحت عنوان " واژه نامه سیاسی اجتماعی" و برای پنج قسمت( پنج نیم ستون روزنامه) تحویل دادم. سردبیر هم همه آنها منتشر کرد. چند ماهی بعد از انتشار چند قسمت از آن مطلب که بعدا تکرار شد، فرنگیس حبیبی، دوست خبرنگاری که در پاریس زندگی می کند، متن فرانسه کتاب " دائره المعارف شیطان" را برایم فرستاد. دوست من مهشید میرمعزی که از مترجمان برجسته کشور( طبیعتا هر کسی دوست من است، آدم برجسته ای است، هر جا هم یادم رفته خودتان اضافه کنید.) کتاب را ترجمه کرد و من هم با آمبروز پیرس آشناشدم و کتابش را بازنویسی کردم. منظور از بازنویسی این است که بخش هایی از کتاب حفظ شد و بقیه آن بکلی تغییر کرد. نوشته های خودم را هم که شامل توصیف 300 تا 400 واژه، در چند ماه نوشته های روزانه بود، بصورت کتاب درآوردم. برای این کار دو هفته تلاش کردم و تعداد واژه ها را به حدود هزار واژه رساندم. این کتاب با بدترین نامی که می شد، یعنی " دائره المعارف ستون پنجم" منتشر شد. و چند بار هم تجدید چاپ شد و فکر می کنم جزو کارهای خوب من باشد.
بعدا بارها و در جاهای مختلف، واژه نامه طنز نوشتم که بعضی از آنها با اسم خودم و بعضی دیگر با اسم مستعار بود که احتمالا تا مدتی بعد اسم مستعار را لو خواهم داد.
وقتی " جرس"( جنبش راه سبز) آغاز شد، من تصمیم گرفتم که طنز این نشریه اینترنتی را بصورت واژه نامه بنویسم، با این تفاوت که هر روز یک کلمه را می نوشتم و می نویسم. مدتهاست به این فکر می کنم که آیا کسی پیدا می شود که بتواند بعضی از این نوشته ها را به فیلم کوتاه چهار پنج دقیقه ای تبدیل کند؟ فکر کنم می شود این کار را کرد

Life is so hard

This song is a dedication to those strugglin and livin on
For those who can't see the light, it's comin
Stay strong, feel me...


Livin life is so hard
Every day I pray to God
Tell Him to send me light so I can touch my soul
And always know right from wrong
Livin life is so hard
Every day I pray to God
Tell Him to touch my heart so He can ease the pain
Anything to hide the scars
Uhh, uhh
Thank you God, I appreciate every blessin
Happiness to heartaches, take it as a lesson
I learned a lot in this year
Got a profession that keeps me stressin
Facin criticism, answerin questions
And you still keep me happy and healthy
Blessed with a mind to play the cards that life has dealt me
No doubt I struggle, I cry at times
Sometimes I wish I could live in a bubble
And it gets hard not to stray to trouble
I'm proud of me, got a family that holds me down
Real friends 'cause the other ones claim they don't know me now
But long as God with me, I'm a be good for sure
He's the one who picks me up when my face is to the floor
Life is crazy, people never cease to amaze me
Stay with stories by how they made me or raised me
And it's funny, 'cause everybody seems to be so hungry
Either they want my life, or they want my money
How can life be so hard?
How can my life be so hard?
Whatever doesn't kill me makes me strong
Whatever doesn't kill me makes me strong
Every day I pray to God
Every day I pray
Whatever doesn't kill me makes me strong
Whatever, whatever, whatever
Uhh, been through a lot
Still gotta watch my back 'cause people plot
Close is to do you dirty just so they can take your spot
Some days I feel like I wanna quit
But I pray too long and dreamed and worked too hard for it
Wouldn't trade my life, none even a little bit
Cause it could be worse for real, I could be turnin tricks
Might bitch and whine but always just in the back of my mind
I could be livin on the streets, nothin to eat without a dime
So I thank God, and I think why 'cause life's hard
Meet a lot of people but always I'm puttin up my guard
Cause you never know, some people snakes
Some people give a lot but mostly not, most people take
A lot of smilin claimin realness but most people fake
Still gotta smile, 'cause that's what it takes
Sometimes it's lonely
I feel like people see me really don't know me
But my best friend is Him, and I know He'll hold me

اعتراف

اگه یه جایی جنگ شد، دست کسی تنگ شد
تقصیر من بود
اگه بحران آب بود، هجرت سراب بود
تقصیر من بود
اگه زمستونا سرده، تابستونا گرمه
تقصیر من بود
اگه جاده ها باریکه، کوچه ها تاریکه
تقصیر من بود
اگه بود بحران بیکاری، فقر و نداری
تقصیر من بود
جنگ عراق و اسراییل، ببرهای تامیل
تقصیر من بود
بحران هویت، مرگ معنویت
تقصیر من بود
ساختار زدایی از مدنیت
تقصیر من بود
این یه اعترافه، خیلی باس ببخشید
تقصیر من بود
عوام زدگی سیاسی، شکست دیپلماسی
تقصیر من بود
حذف تیم ملی با بازی احساسی
تقصیر من بود
اگه مهرانه در رفت، تکون خورد قیمت نفت
تقصیر من بود
اگه از این همه وعده، حوصلتون سر رفت
تقصیر من بود
خانوما و آقایون، عذر می خوام
تقصیر من بود
باعث شرمندگیه
تقصیر من بود
اگه شاکی ها زندونن، مجرم ها بیرونن
تقصیر من بود
اگه اینا همش یه رازه که همه می دونن
تقصیر من بود
اگه خدایی نکرده یه روز من نباشم
اون روز چی می شه
آه تقصیر منه، چه باشم یا نباشم
جور دیگه نمی شه
تقصیر من بود
وضع ترافیک
تقصیر من بود
آلودگی های زیست محیطی
تقصیر من بود
سقوط هواپیما های مسافر بری
تقصیر من بود
بالا رفتن نرخ تورم
تقصیر من بود
خیلی منو ببخشید
نمی دونم از کی اما باس عذر بخوام
تقصیر من بود
...
.
.
.
.

سکوت


این روزها به اجبار رو به "واکمن" درب و داغونم آوردم و در جاده های کویری- آهنگ های همایون شجریان رو دوره می کنم. خیلی عجیبه! اصلا" آهنگ ها رنگ و بوشون رو از دست ندادن! همونطور دلنشین و آرامبخش هستن. این ترانه "سکوت" نام داره و محصول سال 82 هست. یکی از ترانه های مورد علاقه ی من در زمان جوونیم به حساب میاد! امیدوارم خوشتون بیاد




دلا شبها نمی نالی به زاری

سر راحت به بالین می گذاری

تو صاحب درد بودی ، ناله سر کن

خبر از درد بی دردی نداری

بنال ای دل که رنجت شادمانیست

بمیر ای دل که مرگت زندگانیست

دلی خواهم که از او درد خیزد

بسوزد ، عشق ورزد ، اشک ریزد

مباد آن دم که چنگ نغمه سازت

ز دردی بر نیانگیزد نوایی

مباد آن دم که عود تار و پودت

نسوزد در هوای آشنایی

بنال ای دل که رنجت شادمانیست

بمیر ای دل که مرگت زندگانیست

دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد ، عشق ورزد ، اشک ریزد





زخم

زمانی که خیلی جوون بودم و کم درد و غم داشتم، دیوونه وار هدایت می خواندم. الان یادم نمیاد این جمله که تو ذهنم مونده ماله کدوم اثرشه، فکر می کنم مال زنده بگور باشه، نویسنده با خودش می گفت: حس می کنم مغزم درد می کنه! اون موقع هر چی فکر می کردم نمی فهمیدم یعنی چی. مغزم درد می کنه؟ مگه مغز هم درد می گیره؟ چند سالی از اون ابهامات می گذره ولی الان بطور تجربی می فهمم چی می گفت. هیچ توجیح علمی هم واسش ندارم، با قرص و مسکن هم درمون نمی شه. یه زخمی ایجاد می شه که ترمیم شدنش با خداست، به خصوص اگه یکی مث من بد زخم هم باشه! اینکه چه عواملی موجب ایجاد شدنش هستند مهم نیست بلکه نا توانی من واسه ادامه ی راه مهم به نظر می رسه. روی عبارت "به نظر می رسه" تاکید می کنم. یک آینده ی مبهم و امید ناچیز به پیشرفت، تلاش فراوان برای پیروزی، علاقه به افرادی که کنارم هستند، و خیلی عوامل دیگه کمی شاید در بهبودی زخم موثر باشد اما هیچکس ضامن برطرف شدن لکه ی به جا مونده از زخم نیست. هیچکس نمی دونه این لکه باقی می مونه یا فراموش می شه. حالا بر فرض که لکه هم برطرف شد اما نیش زهر وارد شده به زخم در زمان ورودش به مغزم چی؟ یادم می ره؟ تا حالا دستتون رو با چاقو بریدید؟ این چه سوالیه؟ حتما اتفاق افتاده. دیدید که اولش نفس آدم می ره که از کل درد بعد از بریدگی بدتره؟ حالا اگه این زخم و نزدیکترین فرد بهتون وارد بکنه، دردناکتر به نطر نمی رسه؟ چی؟ مگه ممکنه؟! بله که ممکنه! از پدرو مادر فکر می کنید چه کسی به شما نزدیکتره؟ اگه اونا این کارو با شما بکنن، تحمل می کنید؟ داد می زنید؟ قهر می کنید؟ زور می گید؟ فرار می کنید؟ جالبه! اما من فقط فکر می کنم. آروم و بدون مزاحمت برای دیگران فکر می کنم. آره می دونم، ترک زخمم عمیق تر می شه. اما مهم نیست. این هم می گذره. فقط امیدوارم خوب بگذره.