RSS

یاد آوری


چرا تظاهر می شه که هیچ اتفاقی نیفتاده؟ خیلی دلم برای اونهایی که نیستن و برای من و امثال من جونشون رو از دست دادن می سوزه. باورم نمی شه که اتفاقی نیفتاده باشه. یاد خون بازیِ داریوش می افتم.. آخرین سنگر سکوتِ، حق ما گرفتنی نیست

!دختر بی مصرف

قبول نشدنم رو در کنکور ارشد امسال، به جمیع مسلمین ایران تبریک و تهنیت عرض می کنم

!پرتقال فروش عزیز، چند سالته؟

کتاب ساخت زبان فارسی، نویسنده دکتر خسرو غلامعلی زاده. ص64

:ممیز در این ساختها هسته است

دو نفر شتر/ دو وابسته ی پیشین و شتر وابسته ی پسین، نفر هسته

سه تن سرباز/ سه وابسته ی پیشین و سرباز وابسته ی پسین، تن هسته

دستور زبان فارسی، بر پایه ی نظریه ی گشتاری. ص 151

!چهار جلد کتاب/ چهار و جلد وابسته ی پیشین، کتاب هسته

!سه تن کارگر/ سه و تن وابسته ی پیشین، کارگر هسته

......................


مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، ابوالحسن نجفی. ص 80
تکواژ میانجی اصولا" در شمارش تکواژها به حساب می آید


ابروی یار
/?abru/y/e/yâr

زبان فارسی، غلامرضا عمرانی و هامون سبطی، اندیشه سازان. ص 38

تکواژ کوچکترین واحد معنایی یا دستوری در زبان است. اگر "یِ" را پدید آمده از (ی) و ( ِ) بدانیم، نمی توان برای (ی) معنا یا کارکرد دستوری در نظر گرفت. پس تکواژ (یِ) همان ( ِ) است ودر شمارش تکواژها به حساب نمی آید


سایه یِ درخت /sâye/ye/deraxt/

....................
ساخت آوایی زبان، تالیف دکتر مهدی مشکوه الدینی. ص 29
/n/ لثوی، خیشومی، واکدار
/š/ و /ž/ کامی، سایشی ....به ترتیب واکدارو بیواک


ساخت زبان فارسی، نویسنده دکتر خسرو غلامعلی زاده. ص 283
/n/ دندانی- لثوی، خیشومی، واکدار
/š/ و /ž/ کامی- لثوی، سایشی ...به ترتیب ,واکدار و بیواک

....................


ساخت آوایی زبان، تالیف دکتر مهدی مشکوه الدینی. ص 130

مبحث همگون سازی، : پیش(نرم) کامی شدگی و پس(نرم) کامی شدگی صامتهای انسدادی نرم کامی /k/ و /g/

!ترجمانی و ممیزی


می­ترجمم می­ترجمیم
می­ترجمی می­ترجمید
می­ترجمد می­ترجمند

من می­ترجمم برای تو
تو می­ترجمی برای من
ولی کی می­گذارد که چاپ شود
او می­ترجمد برای آن­ها
آن­ها ترجمه­اش را چاپ می­کنند
تو می­گویی یک دست صدا نمی­دهد
ما می­ترجمیم برای شما
شما می­ترجمید برای ما
ولی کی می­گذارد که چاپ شود
آن­ها
می­ترجمند برای او
!او ترجمه­شان را چاپ می­کند

چرند و پرند

اگرچه دردسر مي دهم، اما چه مي توان كرد نُشخوار آدميزاد حرف است. آدم حرف هم كه نزند دلش مي پوسد. ما يك رفيق داريم اسمش دَمدَمي است. اين دمدمي حالا بيشتر از يك سال بود موي دماغ ما شده بود كه كبلايي ! تو كه هم از اين روزنامه نويس ها پيرتري هم دنيا ديده تري هم تجربه ات زيادتر است، الحمدلله به هندوستان هم كه رفته اي پس چرا يك روزنامه نمي نويسي؟! مي گفتم: عزيزم دمدمي! اولاً همين تو كه الآن با من ادعاي دوستي مي كني آن وقت دشمن من خواهي شد. ثانياً از اينها گذشته حالا آمديم روزنامه بنويسيم بگو ببينم چه بنويسيم؟ يك قدري سرش را پايين مي انداخت بعد از مدتي فكر سرش را بلند كرده مي گفت: چه مي دانم از همين حرفها كه ديگران مي نويسند: معايب بزرگان را بنويس؛ به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان. مي گفتم: عزيزم! والله بِالله اين جا ايران است اين كارها عاقبت ندارد. دهخدا